لزوم حمایت از نویسندگان جوان
نویسنده آثار دفاع مقدس در حوزه کتاب و سینما گفت: باید سیستمهای حمایتی کنار ناشران خصوصی باشند که صرفا همه بار موضوع به دوش بخش خصوصی نباشد، تا بتوانند از نویسندگان جوان حمایت کنند.
«حبیب احمدزاده» تاکنون رمانی به نام «شطرنج با ماشین قیامت» و مجموعه داستانهای کوتاهی با عنوان «داستانهای شهر جنگی» را که هر دو در حوزه ادبیات دفاع مقدس هستند، به چاپ رسانده و فیلمنامههای متعددی را نیز در این حوزه نوشته که معروفترین آنها فیلمنامه فیلم «اتوبوس شب» به کارگردانی کیومرث پوراحمد است.
اواخر سال 93 بود که جشنواره منطقهای فیلم کوتاه اروند در آبادان و خرمشهر برگزار شد که حمید فرخنژاد، بازیگر آبادانی از سوی سازمان منطقه آزاد اروند به عنوان دبیر افتخاری این جشنواره انتخاب شده بود. حضور فرخنژاد باعث شد تا عدهای از هنرمندان و اساتید برجسته فیلمسازی کشور در این رویداد مهم برای آبادان و خرمشهر حضور یابند و برای جوانان این دو شهر دورههای آموزشی را برگزار کنند، اساتیدی چون اصغر فرهادی فیلمساز، محمود کلاری عکاس و فیلمبردار و حبیب احمدزاده نویسنده و فیلمنامهنویس.
امروز نیز به بهانه حضور پرافتخار احمدزاده در این جشنواره، به سراغ وی رفته تا در زمینه ادبیات و سینمای دفاع مقدس که همواره موضوع داستانها و فیلمنامههای وی بوده، صحبت کنیم.
با این همه سالی که از پایان جنگ ایران و عراق میگذرد، آیا فکر نمیکنید که وقت آن رسیده، نویسندگان و فیلمسازان ما به جای روایت صرف هشت سال جنگ که اغلب ناشی از قوه تخیل و داستانسرایی است، به دوران بعد از اتمام جنگ بپردازند؟
ببینید داستان جنگ هشت ساله در ایران در تقابل با رزمندگانی که جنگیدند، به مثابه داستان یوسف و زلیخاست؛ شما هیچگاه کسی را نمیبینید که تنها در مورد زلیخا صحبت کند یا قصهای را روایت کند، چون میخواهد در کنار پلیدیها، از پاکدامنیها هم حرف بزند، صحبت کردن تنها در مورد جنگ و بدیهای آن هم این تصور را به وجود میآورد که داریم یک طرفه به قاضی میرویم و فقط قصه زلیخا و قصد سوء او حرف میزنیم، در حالی که ما کلی یوسف در این جنگ داشتیم که آن را برای ما به یک احسن القصص تبدیل کردهاند، حالا اگر این وسط کسی هم بخواهد فیلمی بسازد بر ضد جنگ، انگار دارد فیلمی بر ضد یوسف میسازد چون در کشور ما جنگ را از یوسفها جدا نکردهاند، جنگ به تنهایی پلید و زشت است و در این امر شکی نیست، اما ما عادت نکردهایم فقط جنگ را به تنهایی ببینیم، این وسط یوسفهایی هم هستند که همه دوست دارند در مورد آنها بنویسند و فیلم بسازند، آدمهایی که فیلم ضد جنگ میسازند متهم میشوند که ضد یوسف فیلم میسازند.
ضد دفاع مقدس!
کلمه دفاع مقدس در این مورد اشتباهی شده است، دفاع مقدس نشاندهنده عمل یوسف در جنگ با زلیخاست.
خب زاویه دید که عوض میشود، اسم واقعه هم عوض میشود...
احسنت، ولی چون ما دفاع مقدس را با جنگ یکی میبینیم، انگار که یک عمل مذموم را ممدوح میکنیم، در حالی که اینطور نیست، در این امر مذموم، عدهای ممدوح عمل کردند، ما باید سعی کنیم همه جانبه ببینیم، باید تعادل را حفظ کنیم، همیشه در مورد جنگ صحبت نکنیم، چون ما آدمهای صلحطلبی هستیم ولی اگر کسی بخواهد که به ما ضربه بزند، بداند که خسارت خواهد دید، به این صورت باید به شیوهای عمل کنیم که بچههای ما فکر کنند مدیون کسانی هستند که جان خود را کف دستشان گذاشتند و این مملکت را حفظ کردند، چون اگر در مورد هر چیزی، بازسازی عوارض جنگ، سیاست مملکت، سیاست اقتصادی و... صحبت کنیم، اگر گربهای به نام ایران نباشد نمیتوانیم در مورد هیچ یک از اینها حرفی بزنیم. پس اول باید گربه را حفظ کنیم.
برای نسل جوان ما که خود من هم جزو آنها هستم، ما نسل سومیها که در دوران جنگ به دنیا آمدیم، همیشه این سئوال وجود دارد که اصلا جنگ چرا آغاز شد؟
مثالی برایتان میزنم، در دعواهای سیاسی آنقدر مسائل بزرگ میشوند که هیچ ربطی به اصل ماجرا ندارند، ما در اوایل انقلاب دچار مشکلات زیادی شدیم، و آدمی به نام «صدام» قراردادی را تحت فشار با شاه پهلوی امضا کرده بود، خاطرات صدام را که بخوانید به شاه گفته تو خون بهترین جوانان ما را در کردستان ریختی، صدام وقتی داشت رئیس جمهور میشد، احساس عقده کرده که این قرارداد را با ایران امضا کرده و از ضعف ما در آن موقع استفاده میکند و به ایران حمله میکند، بهانه آنها چه بود؟ گسترش انقلاب اسلامی!
دوم، عراق به ما حمله کرد و کلی خسارت به کشورمان وارد کرده است، در حالیکه ما به همه دنیا گفتیم یک کلمه بگویند عراق متجاوز است، ولی قبول نکردند، پس چطور انتظار داشتیم که به ما خسارت بدهند؟ ما در این هشت سال کلی شهید دادیم، که دیگر زنده نمیشوند، ولی با این هشت سال یک پیام به دنیا دادیم، اگر به خاک ما تجاوز کنید جلو شما میایستیم، به ما خسارت بزنید، خسارت میبینید، حالا هم برای همین است که جرات نمیکنند به ما حمله کنند.
شما فکر میکنید اگر باز هم کسی به سرش بزند به ایران حمله کند، جوانهای امروزی ما حاضرند از کشور دفاع کنند؟
شما اگر موقعیت اوایل انقلاب را دیده بودید، از امروز ما بدتر بود، تشتت بود، تفرقه بود، دعوا بود، همه فکر میکنند وقتی جنگ شد همه مردم یک دست بودند، ولی اصلا چنین چیزی نبود، ولی نفسهای کوچک که با هم اختلاف دارند وقتی یک نفس بزرگتر وارد میشود، همه با هم متحد میشوند علیه آن؛ این تشتتها عادی است، پوست انداختن ضروری است، سیستمها دچار هزار و یک مشکل میشوند، باید با هم مماشات کنیم تا این گربه بماند.
از بحث دفاع مقدس که بگذریم، میرسیم به حوزه نشر، فکر نمیکنید که اکثر ناشران قدیمی فقط با عده خاصی کار میکنند و به جوانان فرصت نمیدهند؟
ببینید حوزه نشر کتاب بهویژه در این گرانیها، حوزه گرانی شده است، یعنی ناشر انتظار دارد حداقل دو برابر هزینهای که صرف میکند، سود کند، چرخه اقتصادی عرصه رقابت است، شما هم وقتی پولی را جایی سرمایه گذاری میکنید، به دنبال سود بیشتر هستید، باید سیستمهای حمایتی کنار ناشران خصوصی باشند که صرفا همه بار موضوع به دوش بخش خصوصی نباشد، تا بتوانند از نویسندگان جوان حمایت کنند، به نظر من از بخش خصوصی که دست در جیب خودش دارد، ریسک بالا خواستن خطاست.
به نظر شما جوانهایی که هم استعداد دارند و هم کارهایی ارائه دادهاند ولی کسی نیست کارهایشان را چاپ کند، چه باید بکنند؟
خب اینهایی که استعداد دارد، مثل ما که در روز اول وقتی کارهایمان را ارائه دادیم، کسی از ما پشتیبانی نکرد، ولی بالاخره چیزی در کارهایمان بوده که دیده شده، باید دید که نوشتههایشان صرفا نوشته است یا حرفی هم برای گفتن دارند.
برخی جاها از نویسندگان و مترجمان قدیمی میخوانیم که کتاب بد داریم، کتاب خوب هم داریم. شما این دستهبندی را قبول دارید؟
100 درصد، هر چیزی خوب و بد دارد.
کتاب بد از نظر شما چه جور کتابی است؟
شما 800 صفحه کتاب میخوانید ولی یک جمله در آن به درد شما نخورده، یعنی وقتتان را تلف کردهاید، شاید نویسنده با هزینه شخصی کتابی چاپ کند که در آن حرفهای به درد نخور زده است، مثال میزنم؛ بعضی کتابها فقط از ظرف زبانی برخوردارند که وقتی ترجمه می شوند، هیچی ندارند، بلکه فقط لفاظی و زبان بازی است و در ترجمه آن لفاظی و زبان بازی دیگر وجود ندارد، یک تناسبی باید وجود داشته باشد که اگر ظرف زبانی هم شکست، باز محتوا داشته باشد.
برای افزایش آمار مطالعه راهکاری دارید؟
ببینید ما مطالعه مجازی زیاد داریم، مطالعه مجازی مثل پفک نمکی خوردن است، کسی که در اینترنت است هم دارد مطالعه میکند ولی مجازی.
پس آمار فروش کتاب برای همین پایین میآید؟
مثل سینماست، وقتی در دورهای دی.وی.دیها را میفروختند 1500 تومان، دیگر کسی نمیرفت سینما، یک دی وی دی میخریدند و با خانواده تماشا میکردند، نمیشود گفت سرانه مطالعه پایین آمده، اتفاقا شاید همین که مردم سرشان توی اینترنت است یعنی مطالعه مجازی، و جلوی این را باید گرفت، چون مطالعه مجازی مطالعه واقعی نیست، مواد مغذی ذهنی را نمیرساند.
آخرین سئوال در مورد تئاتری است که از کتابتان «شطرنج با ماشین قیامت» در کانادا اجرا شده است، صحبتی در این زمینه دارید؟
آقای شاهین صیادی که پسر شهید هم هستند بعد از اینکه کتاب را مطالعه کردند، دوست داشتند در کانادا یک تور اجرا کنند و موفق هم شد.